توی مبل فرو رفته بودم
و یکی از مجلات مدی که زنم همیشه میخرید رو نگاه میکردم
چه مانکن هایی ، چقدر زیبا و شکیل و تمنا برانگیز !
زنم داشت با گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت .
شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های اضافه را جدا می کرد .
از دیدن اندام گرد و قلمبه اش لبخندی گوشه ی لبم پیدا شد ؛
از مقایسه او با دخترهای تو مجله خنده ام گرفته بود .
زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم
لبخندم را جمع و جور کنم .
گلدان شمعدانی را برداشت و رو برویم ایساتاد و گفت :
“ نگاه کن !
این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.
من عاشق عطر و بوی رز هستم ؛
جوان ، نورسته ، خوشبو و با طراوت .
گل های شمعدانی هرگز به زیبایی و شادابی آنها نیستند
اما
می دانی تفاوتشان چیست ؟
در ریشه هایی که تو خاکند .
رزها ریشه ندارند و دوروزی به اتاق ما صفا می دهند
بعد پژمرده می شوند.
ولی شمعدانی ها ریشه در خاک دارند.
سعی میکنم همیشه صفا بخش اتاقمان باشند .“
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست .
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم .
این لذت بخش ترین بوسه ای بود که به گونه یک شمعدانی زدم .
دکتر صدرالدین الهی
فرم در حال بارگذاری ...