سلام
من یک طلبه ام به خود می بالم که سرباز امام زمانم هستم…
شاید کمی که به گذشته برگردم به یاد بیاورم که روزی از این اسم گریزان بودم از این توفیق ناشکر و از این حضور بیزار…بی پرده بگویم مولایم خوب می دانی روزگاری از لطفت فراری بودم و به زمین و زمان بد گفتم که چرا من طلبه شدم… اما اینک می خاهم از تمام ناسپاسی ها و بیزاری ها و… از محضرت عذر بخواهم…مولا جان چه می دانستم توفیق و سعادت یعنی چه.. طلبگی را محدودیت می دانستم و مانع پیشرفتم… روزهای عمرم گذشت و از نوجوانی به جوانی رسیدم عقلم به بلوغ رسید و بر احساسم پیروز شد.. امروز می خاهم بگویم که چندیست پی بردم که طلبگی محدودیتم نبود طلبگی پر پروازم بود تا با ان به هر جا که دوست داشتم و دارم برسم… طلبگی فکرم ، رفتارم ، پوششم، نگاهم را به زندگی، به خالقم، به داشته هایم و به توانایی هایم باز کرد…
ساده بگویم مولاجان این روزها از نوجوانی ام و طرز فکرم خجلت زده نیستم کودکانه بودن ان فکرها لذت امروزم را رقم زده است… من امروز با تمام وجودم از طلبگی ام راضی ام
چشمهایم جور دیگر می بیند انطور که تو می خواستی!
مولاجان شادی ام قابل وصف نیست… ماههاست که از بودنم به عنوان یک طلبه به خود می بالم….هر کس را دیدم با طعنه به من گفت سالهاست درس می خوانی اما کجاست کار و پول و…اما نیافتند که من چیزی بس گرانبهاتر از کار و پول و… در کنارم دارم که ارزوی هر کسی است من دردهایم را به مولا می گوییم… دلتنگی هایم را برای او می نویسم… هر وقت دلم از دنیای بی او می گیرد او را کنارم احساس می کنم… مگر می شود وقتی اوهست زندگیت نقص داشته باشد….دیروز وقتی دلم به وسعت اسمان گرفته بود با او درد و دل کردم شاید از اصوات مادی چیزی به گوشم نرسید اما ارامش هدیه ی او به قلبم بود!
نمی دانند که مهدی من برترین دارایی من بود و هست….. همه گفتن چرا خودت و استعدادت را دور ریختی و طلبه شدی اما من با طلبگی شکوفا شدم نهال استعداد من اینجا بارور شد در زیر سایه امن و امان الهی و با شاگردی حضرت صادق(علیه اسلام) و سربازی مولایم مهدی(عج) شکوفه داد…
می خواهم با تمام وجودم فریاد بزنم من یک طلبه ام و به چادرم به درسی که خوانده ام افتخار می کنم…
کسی که یافت با تو ثروتمندترین است خوب من!
فاطمه انجم روز( یکی از طلاب مشغول به سطح سه )
اسفند91
فرم در حال بارگذاری ...