امروز بعد از این رگبار مصائب، به سادگی از واکنش مردم میشد فهمید که کاسه مصیبتشان دارد لبریز میشود؛ دیگر پیامهای تسلیت تک و تنها افاقه نمیکند و کاربران با تجمیع بلایای ریز و درشت آنها را به بیکفایتی مسئولین، تقدیر شوم 96 یا جزای مرگ خواستنمان برای آمریکا(!) میبندند.
توجیه و تعلیل در پسِ ذهن اکثر ما جایگاه مهمی دارد. اولی را شاید گفتیم بلای آسمانی، دومی خطای انسانی، ولی سومی و چهارمی و الخ را دیگر نمیتوانیم اتفاق بنامیم. انگار قانونی نامرئی سرانگشتش را به دومینوی حوادث کشورمان کشیده و خط اتفاقات، بیتوجه به داغهای روی داغ، راه خودشان را پیش میگیرند و هر بار مرگ و میرهای خلاقانهتری تصویر میکنند. سقف خانههای کرمانشاه هنوز بالا نرفته، سانچی جنازهها را پس نداده، داریم در رشته کوه زاگرس دنبال لاشه هواپیما میگردیم و مجلس ختمی از شمال تا جنوب ایران برپاکردهایم.
نمیدانم چه شد که نتیجه گرفتیم امسال پرمصیبتتر از همیشه بودیم و دنیا دارد به خط پایانش میرسد. کدام شاقول و معیار را بگیریم که بهمان بگوید ما کم طاقت شدهایم یا دنیا بیرحم؟ جنگهای صلیبی صد ساله، بیماریهای نسل کش مثل طاعون (که تصور فاجعهاش را مدیون کامو هستم)، جنگ جهانی اول و دوم، فقر و فلاکت در آفریقا و … بلایایی هستند که خرده بلاهای زیادی در دل خودشان جای میدهند. جنگ که بیاید، سقوط هواپیما داریم، یتیم شدن کودکان، بیماری، فقر، تجاوز و فحشا، غارت، خانه خرابی، آتشسوزی و کشتههای بیگناهی که مثل ما داشتند زندگیشان را میکردند،همهشان زنجیرهوار باهم روی سر مردم آوار میشود.
داغ همیشه داغ است، کوچک و بزرگ هم ندارد. بعضی داغها تا اسفل السافلین را میسوزاند و برخی سوختگیهای سطحی سرپایی درمان میشوند. نکند از پر شدن آه و نالهها یادمان برود همینکه امید داریم فردا صبح سر وقت بیدارشویم و به کار و زندگیمان برسیم و برای فرداهای دورترمان نقشه و خیال میبافیم، نشانه روشنی است از امنیتی که روی شهرمان سایه گسترده. که اگر ناشکریهایمان رنگ واقعیت بگیرد آن وقت است که حسرت همین روزهای غماندود را هم بخوریم و کاشهای بیحاصل زمزمه کنیم.
#یادداشت_عین_کاف
فرم در حال بارگذاری ...