گیاه شکیب
دو رفیق به اتفاق یکدیگر از دهی به شهر مجاور می رفتند و هر یک سبدی پر از میوه بر سر داشتند .
یکی بردبار بود و دیگری بی حوصله .
این پیوسته از بار سنگین خود ناله می کرد و شکوه می نمود و آن خندان و خرامان راه می پیمود و شوخی می کرد .
رفیق بی حوصله گفت : « ای برادر با این که می دانم بار تو سبک تر از بار من نیست و قوتت از قوت من بیشتر نیست ، سبب خنده و خوشحالی چیست ؟ »
گفت : « ای برادر ! بر روی سبد خود گیاهی نهاده ام که بار را سبک کند و مرا در بردن آن قوت دهد .»
رفیق وی چون این سخن بشنید ، بسیار تعجب کرد و گفت : « چه شود : که بر من منت نهی و قدری از این گیاه به من دهی . »
گفت : « ای برادر ! این گیاه که بار را سبک کند و برنده را قوت دهد ، نامش بردباری و صبر است . »
” برگرفته از کتاب : عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی ”
فرم در حال بارگذاری ...