موضوع: "لطف خدا"
اصلاً زَن بایَد عاشِق شَود
عاشِق مَردی که
نُوکری اباعبدالله الحسین را میکُنَد،
غُلامِ زینَب اَست و عشق علوی دارَد
اصلاً زَن بایَد عاشِق شَود
عاشِق مَرد سَر به زیری که چَشم هایَش پاک اَست
و جُز معشوقَش کس دیگری را نمی بینَد
اصلاً زَن بایَد عاشِق شَود
عاشِق آن مَردی که فعل قوامون بَرایش صَرف می شود
مَردی که تکیه گاه خانواده اَست و مَرحَم زَخم های زندگیست
اصلاً زَن بایَد عاشِق شَود
عاشِق مَردی که همسفَرَت می شود از این زندگی کوتاه تا بهشت فردوس
اصلاً زَن بایَد عاشِق شَود
عاشقِ مَردی که عشق شَهادَت اَست
و بایَد مَهریه ای بگذارَد بَسی سَنگین
بله بگویَد به شَرطِ شَفاعَت آخرت
کسی که مایل است صورت حساب را پرداخت کند ،
بدان علت نیست که جیبی مملو از پول دارد!
بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج می نهد!
─═हई…………………ईह═─
کسانی که در محل کار ، ابتکار عمل را به دست می گیرند ،
نه بدان علت است که احمقند !
بلکه چون مفهوم مسئولیت را نیک می دانند !
─═हई…………………ईह═─
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی ، زبان به پوزش باز می کنند
و از در اعتذار وارد می شوند ،
نه بدان علت است که خود را مدیون شما می دانند !
بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود می دانند !
─═हई…………………ईह═─
کسانی که برای شما متنی را می فرستند ،
نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند !
بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند !
─═हई…………………ईह═─
وقتی یک زن موفق را میبینم که خستگی ناپذیر کار میکند و
اغلب گوشه لبش ، لبخندی نامحسوس وجود دارد و
با اعتماد به نفس و مطمئن گام بر میدارد
با خود می گویم :
” بی شک این زن در گوشه ای از این دنیا یک مرد عاشق دارد ! “
تنها نیرویی عظیم چون عشق
قدرتی شکست ناپذیر به زن ها می دهد.
________________
هَرگز بَرای عاشِق شُدن
دُنبال بارون و بابونه نَباش!
گاهی دَر انتهای خارهایِ یک کاکتوس،
به غُنچه ای میرسی که زِندگیَت را
روشَن میکند!
امانتی ات را برداری، ببری کنار صاحبش..
و زمزمه کنی..
.
.
من هنوز امانتدارم..
باقی راه را یاریم کن..
________________
تو از درون “خانه“
دنیا را آباد می کنی..
.
.
مبادا ” خیابان” نشینت کنند بانو ..
______________________
عارفی را گُفتند : از که آموختی محبت را ؟!
گُفت : از درخت شکوفه
پرسیدند : چگونه ؟!
گُفت :
هر موقع به او لگدی زَدم ،
به جای تلافی بَر سَرَم شُکوفه ریخت
________________
رو گرفتن هایِ شیرینَت دلم را آب کرد
روسَری آمَد رُخ نیلوفَری را قاب کرد
تازه میفَهمَم چرا مشکی ست رَنگ چادرت
ماه را تاریکی شَب اینقدر جَذاب کرد
________________
آقایِ شاعر :
وقتی کـہ چادر میکِشی یعنی کـہ مَحرم نیستم
من عاشقم صِرفاً همین رفتارِ محجوبانـہ را
پاسخ بانویِ شاعر:
وقتی کـہ رو کج می کنی یعنی کـہ محرم نیستم
من هم فقط عاشق شدم این غیرت مردانـہ را…
________________
سخن روز : چه زیباست همیشه مثبت حرف بزنیم
نگو : ببخشید که مزاحمتان شدم ! بگو : از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید متشکرم .
نگو : گرفتارم ! بگو : در فرصتی مناسب در کنار شما خواهم بود .
نگو : خدا بد نده ! بگو : خدا سلامتی بده .
نگو : قابل نداره ! بگو : هدیه ای است برای شما .
نگو : شکست خوردم ! بگو : تجربه کردم .
نگو : زشته ! بگو : قشنگ نیست .
نگو : بد نیستم ! بگو : خوبم .
نگو : چرا اذیتم میکنی ؟! بگو : از این کار چه لذتی میبری ؟!
نگو : خسته نباشی ! بگو : شاد و پرانرژی باشی .
نگو :متنفرم ! بگو : دوست ندارم .
نگو : دشوار است ! بگو : آسان نیست .
نگو : جانم به لبم رسید ! بگو : خیلی راحت نبود .
نگو : به تو ربطی ندارد ! بگو : خودم حلش می کنم .
:) خوب سخن گفتن قلب ها را تسخیر می کند :)
بَهار
وَقتی بَهاره
که بوی تُو رو داره
:::العجل مولا یابن الزهرا:::
مَردی در حال وَر رفتن با ماشین جَدیدش بود.
دختر7 ساله اش سَنگی بَرداشته بود و بَدنه ماشین را خَراش می داد.
وَقتی مَرد مُتوجه شد با عَصبانیت دَست دُخترک را گرفت و اَز روی خَشم چَند ضَربه مُحکم به دَستش زَد
غافل اَز اینکه با آچار دَر دَستش این ضَربات را وارِد می کرد.
دَر بیمارستان، دُخترک بیچاره به خاطر شکستگی های مُتعدد، انَگشتانَش را اَز دَست داد.
وَقتی دُختر پدرش را دید، با چشمانی دَردناک اَز او پُرسید:
«پدر اَنگشتانَم کی رُشد می کُنند؟»
پدر خیلی ناراحَت شُده بود و حَرفی نمی زد.
وَقتی اَز بیمارستان خارج شُد، رَفت به سَمت ماشین و چَندین بار به آن لَگد زد.
حالش خیلی بَد بود. نشست و به خَراش های روی ماشین نِگاه کرد.
دُختر نوشته بود: «دوستت دارَم بابا.»
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
به خاطر داشته باشید که عَصبانیت و عِشق حَد و مَرزی نَدارند.
هَمیشه به خاطر داشته باشید که وَسایل زندگی را بایَد اِستفاده کَرد
و مَردُم را باید دوست داشت و به آنان عِشق وَرزید.
اما مُشکل امروز جَهان این است که مردم اِستفاده می شَوند
و وَسایل و چیزها دوست داشته می شَوند.
مـآدَر اَست دیگَر دلش که تَنگ میشَوَد
از آن کوچه هـآی تَنگِ پایین شَهـر
می آیَد به بهشت زَهــرا پیش پِسَرَش
مـآدَر اَست دیگَر گریه نمیکُنَد
فَقَط بُطـری آب را دَستش میگیرَد آرام آب میریـزَد
خُـودش هَـم نَـم نَـم روی سَنگ قَبـرها “آب"میشَـوَد
ای آفتاب روشنم!
ای همسرم مرو ، اینگونه از مقابل چشمان ترم مرو ..
با تو تمــام زندگی ام بوی سیــــب داشت ..
ای میوه بهشتی پیغمبرم مرو ..
جـــان من را بگیر خداحافظی مکن!
از روبروی دیده ناباورم مرو ..
تا قول ماندن از تو نگیرم نمی روم، ای سایه بلند سرم ، از سرم مرو
لطف شب عروسی دختر به مادر است..
لااقل بخاطر این دخترم! مرو…
گل اگر از کمرش تا بخورد میشکند ، بماند بقیه اش
دري سـوخـت و خاکستــر شـد!
خـاکستــر ِ آن در، گِـل از اشـک ِ حيـدر شد
خـلقت ِ مــن از گِل پــاي آن در شـــد
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران،
دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود؛
“نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه…”
و هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند، را می دید …
لقمه ای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد
و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت
و می گفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد
و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم…
او بهترین کاسب قرن حاج میرزا عابد نهاوندی بود معروف به “مرشدچلویی”
پیر مردی بلند قامت با چهره ایی بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید…
خدا رحمتش کنه…
چقدر در این دوره نیاز داریم به اینجور انسانها…
ﭘﺮﻧﺪه ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ،
ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ…
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻝ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ…
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ،
خودت را باور کن
☂ قله ای که بیش از یک بار فتح شود
تفریحگاه مردم میشود !
مواظب قله ی دلتان باشید ♥•٠·˙
اِی خـدا . . ،
♡❤
اَگَر کـِنـارِ لــحظـه هآیـَم ،
تــورا ندارَم . . . ،
تــو خــود دَر کـِنارِ لحــظِه هایَــم بـآش . . . ،
آخـَر مـَن هـَربـآر،
شبیــهِ طِفلــی کـِه جـُز آغوش مادَر سَرپنـآهـی ندارَد . . . ،
بـآز بـِه تــو بَرمیــگَردَم . . .
+ ” اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ ” . . .
آیا هنوز هم نیاموختی …
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
” نمی توانند ”
پس
به ” تدبیرش ” اعتماد کن
به ” حکمتش ” دل بسپار
به او ” توکل ” کن
و به سمت او ”قدمی بردار …
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ……
سکوت گورستان رامی شنوی؟
دنیا ارزش ندارد برایش غصه بخوری …
حواست به آن طرف باشد ،
به زودی می رسد روزی که
دیر خواهد شد …
▐طلا را با آتش ،زن را با طلا و مرد را با زن امتحان می کنند ▐
یادمان باشد
هیچ چیز بیشتر از وجدان آسوده
به خواب راحت کمک نمی کند …
وجدان آسوده شبانه ما
در گرو اعمال روز ماست …
قبل از خواب از خودمان حسابرسی کنیم
و اگر کسی را آزرده ایم
بخشش بخواهیم …
وقتی جاے امام گذاشتیم رهبر
امت شد ملت
یعنی عملا سیستم ملت رهبر انگلیسے ها را پذیرفتیم
و سیستم امت امامت امام خمینے (ره) را کنار گذاشتیم
تا موقعی که کلید واژه هاے امام خمینے (ره)
که در راس آنها امام بودטּ ولے فقیه است احیا نشود
هر کارے بکنیم وصله پینه کردن است
شما هر لعنےهم که بکنید اینقدر جگر دشمنان نمیسوزد که
بگویید امام خامنه اے
سید حسـטּ نصرالله میفهمد
در سخت ترین شرایطے که دارد باید بگوید امام خامنه اے
ما اینجا نشسته ایم و نمیگوییم!
【دکتر محمد علی رامین】
✿ عـــاد َت كـردهایـــم
「مـــن」بـــ ه وسوســـ ه هاے 「تــــو」
「تــــو」 بـــ ه لـــبیـــكهـــاے 「مـــن」…
┘◄【 اعوذباالله من نفسی 】
بانو جان
در شهر “عامل شیمیایی نگاه هرزه” زده اند
که بوی ◀ گیاه گناه ▶ میدهد
و ریه های ایمانت را عفونی میکند!
پس…
چادرت را به “فیلتر حیا” مجهز کن
و گوشه ی چادرت را حائل نفس هایت!
طاقت بیاور…
◀ تو ▶ پیروز این جنگ نفس گیر خواهی بود.
امـام خامنــه ای حفظه الله :
ما نمیخواهیـم سلاح هستــه ای درست کنیــم ،
نه بــه خاطر اینــکه آمریــکا از ایــن ناراحت می شود ،
عقیــده ی خود ما ایــن است.
ما اعتـقاد داریم که سلاح هستــه ای جنایـت بــر بشریت است و نباید تولیــد شود .
آنچه هم که در دنیــا هست، بایــد محو شود و از بیــن برود .
ایـن عقیــده ی ماست، به شما ربــطی ندارد.
اگر ما ایــن عقیــده را نداشتیم و تصمیــم میگرفتیم سلاح هستــه ای درست کنیــم،
هیــچ قدرتی نمیتوانست جلوی ما را بگیــرد ،
همچنــان که در جاهای دیــگر هم نتوانستنــد بگیرنــد .
قسمتی از بهشت را ببین.
بهشت اول :
آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد
بهشت دوم :
دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد
بهشت سوم :
خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد
بهشت چهارم :
معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری
بهشت پنجم :
آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی
بهشت ششم :
دوستیست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و
چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند
آری بهشت همین حوالیست …
مادرت را بنگر…
پدرت را ببین ..
خواهر یا برادرت را حس کن ..
دوستت را به یاد بیاور…
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت…
بهشت را با همه قلبت حس کن ، همین نزدیکیست..
شاید همین الان از کنارت گذشت
اما تو ندیدی..
+ خدایـــــــا می تَرسَــــــم . . هَمیـــــــــــن!
می تَرسَــــم کولــــ ه پشتیــــم خالـــی باشــــ ه
می تَرسَــــم بَرات چیـــزایی رو به سوغــــات بیــــارم که نَبایـَــد!
خدایا
تو تنها کسی هستی
اگه بخوام مشکلمو بگم ، نباید از منشیت وقت بگیرم
ღ♥ღ
تو تنها کسی هستی که
اگه بخوام باهات تماس بگیرم واسم حتی یه ریال هم هزینه نداره …
ღ♥ღ
تو تنها کسی هستی که
اگه ساعتها باهات حرف بزنم ، به ساعتت نگاه نمیکنی که یعنی وقتم داره تموم میشه
ღ♥ღ
تو تنها کسی هستی که
اگه گرهی از کارم باز کنی، لازم نیست با فرستادن تاج گل و …ازت تشکر کنم
ღ♥ღ
تو تنها کسی هستی که
اگه بیماریمو شفا دادی ،
لازم نیست با چاپ اعلامیه تو صفحه اول یه روزنامه پرتیراژ ازت تقدیر کنم
ღ♥ღ
تو تنها کسی هستی که
اگه هر چی گریه کنم و اشک بریزم و وراجی کنم ،
بهم نمیگی حوصله ام رو سر بردی …چقدر پرحرفی!
ღ♥ღ
تو تنها کسی هستی که
حتی اگه واسه این همه وقت که بهم دادی ازت تشکر نکنم ،
بازم هرچقدر که بخوام بهم وقت میدی
خدایا ازت ممنونم