موضوع: "عمومی"
خانم … لازم نیست از مغازه دار کلی تشکر کنی،
▣ آقا … مشتری شما با شما محرم نیست که
بهش رنگ لباس پیشنهاد میدی و میگی این رنگ بهت میاد!
▩ خانم … لازم نیست با فروشنده نیم ساعت چونه بزنی،
یا اگه جنس گرونه .. شروع کنی به نالیدن از گرونی !
نه خدا راضی هست که شما به خاطر ارزونتر خریدن با مرد نامحرم چونه بزنی
که گاهی به شوخی کردن هم می کشه!
نه همسرت راضی هست با این کار تخفیف بگیری …
▣ آقای فروشنده … شما هم جنس رو به هر قیمتی میخوای بدی …
زود قیمت نهایی رو بگو و منتظر نباش بهت التماس کنن و قربون صدقه ت برن.
▩ خانم … کسی که شما باید همه طنازی هات رو براش نگه داری، شوهرته … حواست باشه.
▣ آقای فروشنده … تو مغازه ت که هستی، حواست پیش زن و بچه ی خودت باشه.
خانمها … آقایون … آرامش خونوده هاتون در گرو رفتارهای شماست …
شوخی و بگو و بخند با نامحرم روی روح شما اثر می گذاره و
این اثر به خونه هاتون منتقل میشه،
در رفتارتون با همسرتون نمود پیدا می کنه و باعث سرد شدن محیط خونه تون میشه.
♥•٠·
وقتے دلت گرفته
وقتے غمگینے
وقتے از زندگے سیرے
حواستو خیلے جمع کن چون طعمه ی خیلے خوبے هستے …
♥
اعوذ بالله مـن نفسے
محرّم، ماه پاسداری از حرمت انسان است.
محرّم ، حریم ایمان و حصار قرآن است.
محرّم ، اهرم حركت دهنده انسانها و پدیدآورنده شورشهای شیعی و نهضتهای علوی و قیامهای مكتبی است.
حسین (ع) پیامهای شفابخشش را، همه ساله بر بالهای سرخ شهادت می نویسد و پیكهای رهایی را بر موجهای محرّم و عاشورا سوار می كند.
كلاسهای كربلا كه در همه جاست حتی بدون یك روز تعطیلی، به من و تو و به همه آنانكه به نجات «انسان» می اندیشند، می آموزد. چر ا كه : هر روز عاشوراست و هر جا كر بلا
«غدیر علی»، «حرای محمّد» است، در جلوه ای پس از بیست و سه سال .
«عاشورای حسین»، دادخواهی غدیر علی(ع) است، پس از نیم قرن مظلومیّتِ حقّ .
«عاشورا»، سقّای تشنه كامانِ عزّت است،عاشورا، انفجاری از نور و تابشی از حق بود كه بر «طور» اندیشه ها تجلی كرد و «موسی خواهان» گرفتار در «تیهِ» ظلمت را از سرگردانی نجات بخشید .
عاشورا درخششی بود كه در دل دشمن، ترس ریخت و در دل دوست، امید آفرید و مردگان را بیدار ساخت و غافلان را به هوش آورد و «شب» را تا پشت دروازه های شهر شرك و قلعه نفاق، تاراند.
گرچه در آن نمیروز سرخ، در آن صحرای آتشگون، در آن كربلای «آزمایش»، قیام قیامت در خون نشست، ولی فریاد رسایت در عمق زمان برخاست .
ای حسین!… گرچه در آن «نینوا» نای حقیقت گوی تو را بریدند، امّا … نوای «حق، حقِ» تو در تاریخ، همچنان ماندگار شد و جاودانه ماند .
,"serif";" lang="AR-SA"> .
رسالت «اشك»، پاسداری از «خون شهید»است.
«اشك»، زبانِ دل است و «گریه»، فریاد عصر مظلومیّت .
رسالت «اشك»، پاسداری از «خون شهید»است.
عزاداران حسینی، پروانگانی شیفته نورند كه شمع محفل آرای خویش را یافته و از شعله شمع، پیراهنِ عشق پوشیده اند و آماده جان باختن و پرسوختن و فدا شدن اند.
عزاداری برای شهید كربلا، انتقال «فرهنگ شهادت»به نسلهای آینده است.
عزاداری، شور و عاطفه را از شعور و شناخت، بر خوردار می سازد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگه می دارد.
عمیقترین پیوندها میان عقل و عشق و عاطفه و برهان، در سایه عزاداری برای عاشورا شكل می گیرد.
«منا» یك قربانگاه بود، و… «كربلا»، قربانگاهی دیگر تنها هاجر و ابراهیم نبودند كه «اسماعیل» را به «مذبح» آوردند، محمد و علی و فاطمه(ع) نیز «حسین» را به قربانگاه عشق فرستادند.
برای رسیدن به كربلا، باید اراده ای آهنین، قلبی شجاع و عشقی سوزان داشت و در این سفر، باید رهتوشه ای از صبر و یقین، پاپوشی از توكّل، سلاحی از «ایمان» و مَركبی از «جان» داشت، تا به منزل رسید، چرا كه راه كربلا، از «صحرای عشق» و«میدان فداكاری» و پیچ و خم خوف و خطر می گذرد.
زائر حسین(ع) باید تمثیلی از شداید و رنجها و سوز و گدازها و خوف و عطشها را در خویش پدید آورد و كربلایش «كرب» و «بلا» باشد.
دانشگاه كربلا باز است و شاگرد می پذیرد، از هر جا كه باشد، هركه باشد…
محرّم، فروردین جانهاست و بهار ایمانهای سست شده و طراوت اندیشه های مرده و افسرده و خوابیده، و شكوفایی غنچه های بسته بیداری و آگاهی و ایثار و فداكاری است.محرّم، وجدان همیشه بیدار تاریخ، و گلوی هماره فریادگر زمان است .
WithPunct>
باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید !
هر وقت غصه دار شدید ، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آن هایی که بعداً خواهند آمد ، استغفار کنید .
غصه دار که می شوید ، گویا بدنتان چین می خورد و استغفار که می کنید ، این چین ها باز می شود .
” حاج اسماعیل دولابی “
پر است از غم، دلتنگی، گناه و آرزو
خدای من با دستان مهـربانت قلمی به دست گیر
و به لطف خود
پاک کن گناهانم را
خط بزن غم هایم را
تایید کن آرزوهایم را
مقدمه :
امام سجاد (ع) در تبیین اهداف پدر خود (ع) که چیزی نبود جز ” اصلاح امت پیامبر(ص) از زشتیهای اخلاقی و سوق جامعه بسوی مکارم و فضیلتها ” ، آنجا که حضرتشان در وصیتنامه شان به برادرش محمد حنفیه هنگام خروج از مدینه می نویسند :
“..و من از روى خودخواهى و يا براى خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرىاز مدينهخارج نمى گردم. همانا خروج کردم ، زیرا خواستار اصلاح در امت جدم بودم و امر به معروف و نهی از منکر را قصد نمودم. “1
و دنبال کردن راهی که پدر بزرگوارشان انتخاب کردند و آن چیزی نبود جز ” روشنگری و ارشاد مردم ، در کمال آرامش و متانت ، به دور از هرگونه ، تعصب و ترویج خشونت ” آنجا که امام حسین(ع) در نمازشان ، با لشکریان حر ( در هنگام جلوگیری از ورود ایشان به کوفه ) فرمودند :
” مردم ! سخنان من اتمام حجت است بر شماها و انجام وظيفه و رفع مسؤ وليت در پيشگاهخدا، من به سوى شما حركت ننمودم مگر آنگاه كه دعوتنامه ها و پيكهاى شما به سوى منسرازير گرديد كه ما امام و پيشوا نداريم دعوت ما را بپذير و به سوى ما حركت كن تاخداوند به وسيله تو ما را هدايت و رهبرى نمايد . اگر بدين دعوتها وفادار و پايبندهستيد اينك كه من به سوى شما آمده ام بايد با من پيمان محكم ببنديد و در همكارى وهميارى با من از اطمينان بيشترى برخوردارم سازيد و اگر از آمدن من ناراضى هستيدحاضرم به محلى كه از آنجا آمده ام مراجعت نمايم . ” 2
در هر کجا که توانستند ، سخن آغاز کردند و در بیان اهداف و روشهای تربیتی و اصلاحی خود و پدر شان ، با مردم ، کلام گفتند .
در ادامه، سخنان حضرت ایشان را در سه موقعیت حساس در مسیر اسارت کاروان ، به اختصار به عرض می رسانیم :
1- روشنگری امام سجاد(ع) در ابتدای کوفه
اولینمو قعیت افشاگری برای امام سجاد(ع) و زینب(س) در دروازه کوفه بود . شهر را چراغانی کرده و مردم لباس نو پوشیده اند . در سطح شهر و در مساجد و نماز جمعه ها به امامت افرادی هم چون عبیدالله زیاد ، بر اساس فتوای 3 قاضی بزرگ کوفه ( شریح ) اعلان کرده اند که ، حسین(ع) و یارانش افرادی خارج از دین ، مرتد، آشوب گر و محارب می باشند! اکنون بازماندگان از این گروه محارب، به اسارت گرفته شده و وارد کوفه می شوند!
جو غالب با فریب خوردگان دستگاه تبلیغی عبیدالله زیاد بود! قافله حسینى را یک روز پس از عاشورا ( 11 محرم ) به سوى کوفه آوردند و براى آنان در کنار شهر، خیمه زدند . خاندان حسین(ع ) را – که اکنون اسیران حکومت اموى شناخته مى شوند – در آن خیمه ها جا دادند. جارچیان حکومت ، کوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار کنند!
کوفیان هم ، بى شرمانه آمدند . آمدند براى تماشا! تماشاى بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر (ص )، ستمى که کوفیان پایه هاى آن را بنیان نهاده بودند!
على بن الحسین (ع ) از خیمه ها خارج مى شود ، وقتی هلهله و شادی و سنگ پرانی مردم را دید فرصت را غنیمت شمرد و به سخنرانی افشاگرانه خود پرداخت .
حذیم بن شریک اسدى روایت گر آن صحنه مى گوید : على بن الحسین (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند . همه آرام شدند . امام برجاى ایستاد ، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام (ص )درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
« هان اى مردم! آن که مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن کس که مرا نمى شناسد، بداند که من على بن الحسین فرزند همان حسین هستم که در کنار رود فرات ، با کینه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمى داشته باشد و حقى بر او داشته باشند! من فرزند کسى هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند . من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایى و بى یاورى – بى آن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد – به شهادتش رساندند . و البته این گونه شهادت– شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت – افتخار ماست !
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید . به چه رویی به رسول (ص) خواهید نگریست؟ » 4
امام سجاد (ع ) در پایان این سخنان ، که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهربى اعتبارى و بى وفایى را براى همیشه بر پیشانى آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلب ها افزود :
« اگر حسین (ع ) کشته شد، چندان شگفت نیست . چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت هاى برتر نیز ، قبل از او به شهادت رسید . اى کوفیان ! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند، شادمان نباشید . واقعه اى عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد که در کنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد . آتش دوزخ جزاى کسانى است که او را به شهادت رساندند . در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست . تنها مى خواهم که شما – شما کوفیان ! – نه عزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید!»5
سخنان آتشین وبیدارگرانه امام سجاد (ع ) چندان دیر آغاز نشد . با فاصله اى کوتاه از واقعه کربلا و على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سکوى رهبرى ایستاد . از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضاى تیره اتهام ها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشم ها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دل ها، لرزیدند و بر مظلومیت حیسن(ع) و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند.
امام على بن الحسین(ع) در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در « دارالاماره » و در برابر عبیدالله بن زیاد .
2- امام سجاد (ع ) در مجلس عبیدالله بن زیاد
اولین برخورد امام سجاد (ع) با ابن زیاد در کوفه ، روز سیزدهم محرم بود که عبیدالله در آنجا مجلسی را آراستند و اسرای کربلا را در آن مجلس وارد کردند . بعد از سخنانی که بین حضرت زینب (س) و ابن زیاد رد و بدل شد ، با توجه به این که امام سجاد (ع ) در جمع کاروانیان ، متمایز از دیگران بود، نخستین چیزى که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانى در میان آن کاروان بود .
عبیدالله به امام سجاد (ع) رو کرد و پرسید : نامت چیست؟ امام سجاد (ع) فرمود : علی بن الحسین . عبیدالله گفت : مگر خداوند علی ابن الحسین (ع) را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین (ع) لحظه ای سکوت کرد . عبیدالله خطاب به امام (ع)گفت : چرا پاسخ نمی دهی؟
امام سجاد (ع) فرمود : «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.»6 و « هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی. » 7
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین (ع) را نیز به شهادت رسانند . ولی حضرت زینب کبری (س) فریاد برآورد :
« ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.» 8
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب (س) سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین (ع) منصرف شود . امام سجاد (ع ) که نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود ، به عبیدالله فرمود : اگر به راستى عزم کشتن مرا دارید، شخص امینى را مامور کنید تا از زنان و کودکان سرپرستى کند .
عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود . 9
3- افشاگری امام سجاد(ع) در شام
مهمتر از این همه ، افشاگری امام(ع)در مسجد جامع امویدر اول ماه صفربود ؛ آن هنگامی که مجلس برای بیان فتح و پیروزی یزید و دستگاه ننگین اموی آراسته شده بود ، خطیب مزدور و مداح دستگاه اموی بر منبر رفته به تمجید از یزید و پدرش داد سخن داده و با بهره گیری بیجا از آیات قرآن به حسین بن علی(ع) و یارانش حمله واهانت کرد! دهان کثیفش را گشود و آنچه خود و سلطانش شایسته آن بودند ، به حسین بن علی و اهل بیت (ع) و یارانش نسبت داد.
امام سجاد(ع) از جای برخاست و رو به خطیب کرده فرمود : خاموش باش! تو رضایت مخلوق خدا را بر رضایت خالق ترجیح داده ای که اینگونه سخن می گویی!
سپس رو به یزید کرد و فرمود : به من اجازه می دهی بر این چوب ها بالا روم و سخنی بگویم که خدا و رسولش را خوش آید و برای مردم نافع باشد؟ یزید ترسید و اجازه نداد! مردم به صدا درآمده گفتند : یزید از یک جوان اسیر چه برآید ، به او اجازه ده تا سخن خود بگوید ! یزید ناگزیر شد و اجازه داد! امام(ع) بر منبر ( ویا به فرموده خود بر چوبها) بالا رفت و چنین فرمود :
بسم الله الرّحمن الرّحيم
« اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است :
به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت ، فصاحت ، شجاعت و محبت در قلوب مومنين را و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام(ص) و صديق (امير المومنين على ع) و جعفر طيار و شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه) و حسن و حسين (ع) دو فرزند بزرگوار رسول اكرم (ص) را از ما قرار داد .
هر كس مرا شناخت كه شناخت و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام.
اى مردم ! من فرزند مكه و منايم ، من فرزند زمزم و صفايم ، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود ، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم ، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم ، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد . من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزديكترين جايگاه مقام بارى تعالى رسيد ، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم ، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند . من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى رزميد ، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد . و در بدر و حنين با كافران جنگيد و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد . من فرزند صالح مومنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم ، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تاييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم ، من پسر اولين كس از مومنين هستم كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرنده ى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود . او جوانمرد، سخاوتمند، نيكو چهره ، جامع خير ها، سيد ، بزرگوار ، ابطحى ، راضى به خواست خدا ، پيشگام در مشكلات ، شكيبا ، دائما روزه دار ، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز گزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد . او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه ها در جنگ به هم در مى آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى ساخت . او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است؛ كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است كه در همه اين صحنه ها حضور داشت . او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند : حسن و حسين (ع) . آرى او ، همان او ( كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست ) جدم على بن ابيطالب (ع) است . آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. »
آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد ! يزيد از این افشاگری بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به موذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد (ع) را به اين نيرنگ ساكت كند .
موذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت : الله اكبر ،
امام سجاد (ع) فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد .
و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ،
امام (ع) فرمود : موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى دهد.
چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ،
امام سجاد (ع) عمامه خويش از سر برگرفت و به موذن گفت : تو را بحق اين محمد كه لحظه اى درنگ كن .
آنگاه روى به يزيد كرد و گفت : اى يزيد! اين پيغمبر ، جد من است و يا جد تو ؟ اگر گويى جد تو است ، همه مى دانند كه دروغ گفته ای و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى ؟
اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت : بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست ، آن منم ، پس چرا اين مرد ، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد ؟
آنگاه فرمود : اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز مى گويى : محمد رسول خداست ؟ و روى به قبله مى ايستى ؟ واى بر تو ! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند .
پس يزيد فرياد زد كه موذن اقامه بگويد ! در ميان مردم هياهويى برخاست ، بعضى نماز گذاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند ! 10
پس از خطبه غراى حضرت سيد الساجدين امام زين العابدين (ع)، و همچنین خطبه های حضرت زينب كبرى (س) ، مردم ماهيت يزيد ستمكار را شناختند و شروع كردند به لعن و طعن يزيد .
يزيد خود را بيچاره ديد و فهميد كه منفور جامعه است . با كمال بى شرمى و ندامت تمام ، اين جنايات را به گردن امراى لشگر و بویژه عبیدالله زیاد ملعون انداخت تا خود را تبرئه كند ، ولى اين ننگ تا قيامت پاك شدنى نبود . بهمین منظور دستور داد تا با اهل بیت(ع) پس از آن با رافت و مهربانی بر خورد شود ، و برای کشته هایشان اقامه عزا کنند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویسها :
1- ..وَاَنَّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلا بَطِراً وَلا مُفْسِداًوَلا ظالِماً انّما خرجتُ لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی ارید اَن آمُر بالمعروف و انهی عن المنکر .- بحارالانوار، ج 44، ص 329
2- اَيُّهَاالنّاسُ اِنَّها مَعْذِرَةٌ اِلَى اللّه وَاَليْكُمْوَانِّى لَمْ آتِكُمْ حتّى اَتَتْنى كُتبُكُمْ وَقَدِمَتْ بِهارُسُلْكُمْاَنْ اَقْدِمْ عَلَيْنا فَاِنَّهُلَيْسَ لَنا اِمامٌوَلَعَلَّاللّه اَنْ يَجْمَعَنابِكَ على الْهُدى فَاِنْ كُنْتُمْ عَلى ذلِكَفَقَدْ جِئْتُكُمْ فَاعْطُونى ما اَطْمئنُّ بِهِ مِنْ عُهُودِكُمْوَمواثِيقِكُمْ وَاِنْ كُنْتُمْ لِمَقْدَمى كارِهينَاَنْصَرِفُ عَنْكُمْ اِلَى الْمَكانِ الَّذى جِئْتُ مِنْهُاِلَيْكُمْ - طبرى ، ج 7، ص 297 و 298
3- « شريح قاضي » 2 كه حاکم شرع و قاضی بزرگ کوفه بود ، حكم قتل امام حسين (ع ) را به جرم خروج و سرپیچی امام (ع) از فرمان حاکم وقت ( یزید ) صادر كرده بود ! - دايره المعارف تشيع ج 9 ص 570 و نيز فرهنگ عاشورا ص 266 و 267
4- « ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم
قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله (ص). » - لهوف، ص 66 و 67.
فلا تفرحوا یا اهل کوفة بالذى اصیب حسین کان ذلک اعظما
قتیل بشط النهر نفسى فداؤ ه جزاء الذى اراده نار جهنما لهوف، ص 66 و 67.
6- الله یتوفی الانفس حین موتها – سوره زمر/ 42.
7 - و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله – سوره آل عمران/ 145
8- یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه …;
9- .تاریخ طبری، ج 7، ص 365; 10- احتجاج طبرسى، ج 2، ص31
10- احتجاج طبرسى، ج 2، ص 310
منابع :
http://www.hawzah.net 1- مقاله : امام سجاد الگوی افشاگری - هادی قابل 2- کتاب : سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا - محمّد صادق نجمى 3- تاریخ طبری – ترجمه ابوالقاسم پاینده – جلد 7 4- امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت
آيا تا به حال برايتان پيش آمده که دغدغه ها و مشکلات زندگي آن قدر بر شما سخت گرفته باشند که بخواهيد با کسي درد دل کنيد؟ آيا تا به حال دوستي صميمي داشته ايد که باعث قوت قلب و دلگرميتان شود و شنونده خوبي براي حرفهايتان باشد؛ و يا اينکه آيا تا به حال با کسي دوست بوده ايد که باعث دلسردي، نااميدي و يا کدورت خاطر شما باشد؟ آيا تا به حال با خود انديشيده ايد که چگونه مي توان دوستي شايسته انتخاب کرد و اصولاً معيار انتخاب چنين دوستي چيست؟
اهميت دوست و رفيق در زندگي به اندازه اي است که بر طبق سخنان بزرگان دانش و فرزانگان، هر انساني را مي توان از دوست و رفيقش شناخت. بلکه بالاتر از آن؛ يک دوست واقعي و خوب مي تواند در تمام مراحل زندگي يار و ياور ما باشد و ما را در اين مسير، به سوي سرنوشتي نيکو راهنمايي کند. برعکس؛ يک دوست نامناسب که با معيارهاي شايسته انتخاب نشده باشد، مي تواند مانع پيشرفت انسان يا باعث پسرفت او گردد.
لذا اين مطلب بسيار مهم است که با چه کسي دوستي مي کنيم و از چه کساني دوري مي گزينيم. در باب دوست يابي و اهميت پيدا کردن دوست و رفيق در زندگي، مطالب بسياري گفته شده است. امامان معصوم عليهم السلام نيز بر اين مطلب بسيار تاکيد کرده اند و آن را مورد توجه خاص قرار داده اند. در همين خصوص، کلام زيبايي از امام سجاد عليه السلام نقل شده است که بخشي از معيارهاي دوستي و دوست يابي را برايمان روشن مي سازد.
امام سجاد عليه السلام به فرزند گرامي شان، امام باقر عليه السلام فرمودند:
« يا بني انظر خمسة فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم في طريق فقلت يا ابه من هم قال اياک و مصاحبة الکذاب فانه بمنزلة السراب يقرب لک البعيد و يباعد لک القريب و اياک و مصاحبة الفاسق فانه بايعک باکلة او اقل من ذلک و اياک و مصاحبة البخيل فانه يخذلک في ماله احوج ما تکون اليه و اياک و مصاحبة الاحمق فانه يريد ان ينفعک فيضرک و اياک و مصاحبة القاطع لرحمه فاني وجدته ملعونا في کتاب الله عز و جل في ثلاثة مواضع ؛
پنج کس را در نظر داشته باش و با آن ها همراه و هم صحبت و رفيق راه مشو. من گفتم: پدر جان آنها چه کسانند؟ فرمود:
بپرهيز از همراهي و رفاقت با دروغگو؛ زيرا او به منزله سرابي است که دور را به تو نزديک و نزديک را از تو دور سازد؛
و بپرهيز از رفاقت با فاسق؛ زيرا او تو را بفروشد به لقمه اي از خوراکي يا کمتر از آن؛
و بپرهيز از رفاقت با بخيل؛ زيرا او تو را محروم مي کند از مالش در وقتي که تو نهايت احتياج را به او داري؛
و بپرهيز از رفاقت با احمق؛ زيرا او مي خواهد به تو سود رساند (ولي به واسطه حماقتش) به تو زيان مي رساند؛
و بپرهيز از رفاقت با کسي که قطع پيوند خويشاوندي کرده است زيرا من يافتم او را که در سه جاي قرآن از رحمت خداوند به دور شمرده شده است.» (الکافي، جلد 2، صفحه 376)
ششمین تصنیفی كه در اسلام صورت گرفته, صحیفه سجادیه است; زیرا چنین نقل گردیده است:
الصحیح ان اول من صنف امیرالمومنین ثم سلمان ثم ابوذر ثم الاصبغ بن نباته ثم عبیدالله بن ابی رافع ثم صنف الصحیفه الكامله. بدین سبب, علمای مسلمان اهتمام بسیار به این كتاب داشته, شرحهای زیادی بر آن نوشتهاند. یكی از نویسندگان در كتاب خود تعداد 68 شرح صحیفه را معرفی كرده است.
شیخ آقابزرگ نیز در كتاب الذریعه (ج 13, ص 345 به بعد) شروح صحیفه سجادیه را معرفی كرده است.
به هرحال صحیفه سجادیه ای كه اكنون در دسترس ماست, پنجاه و چهار دعا دارد كه دعای اولش فی التحمید لله عزوجل و دعای آخرش دعاوه فی استكشاف الهموم است. متوكل بن هارون گفته است كه امام صادق(ع) هفتاد و پنج دعا به من املا فرمود. یازده باب آن از دستم رفت و شصت و چند باب آن را حفظ كردم… .
سید محسن امین(ره) میگوید: صحیفه كامله 61 دعا دارد كه در باره انواع خیر و عبادت و طلب سعادت است و كیفیت توجه به پروردگار و طلب حوائج از او و چگونگی عمل كردن به قول خداوند ادعونی استجب لكم را میآموزد.
ابوالقاسم شهباز ورزنه ، نویسنده کتاب جوان و تلفن همراه ، رهایی از خود ارضایی ، عظمت یک نگاه ، گامی به سوی اصلاح الگور مصرف و … به عنوان یک کارشناس مذهبی نکته های مهم و کلیدی زیر را درباره اخلاق در فضای مجازی برای خود و خوانندگان محترم توصیه می کند :
* شروع با نام و یاد خدا و جمله شریفه ” بسم الله الرحمن الرحیم ” باشد .
* هدفم را از جست و جو در اینترنت از قبل مشخص کنم ؛ صرفاً برای تفریح آن هم بدون هدف ، یا برای این که حوصله ام سر رفته ، صحیح نیست .
* می توانم جمله ای درباره خدا یا ناظر و شاهد بودن او در گوشه مانیتور بچسبانم تا یاد آور من باشد . مانند ” الم یعلم بانّ الله یری ؛ آیا انسان نمی داند که خدا او را می بیند . “
* استفاده از تصاویر پس زمینه زیبا مزین به اسماء الهی یا روایات زیبا هم می تواند کارگشا باشد .
* در تمام لحظات ، یاد و ذکر خدا را در دل داشته باشم .
* مراقب دام های شیطان و شیوه های جدید او برای فریب انسان باشم .
* سعی کنم معلم خیر و مبلّغ نیکی باشم .
* بدانم استفاده ی ناصحیح از فضای مجازی آب به آسیاب دشمن ریختن است .
* نمی شود گفت اصل صداقت و روراستی در همه جای فضای مجازی حاکم است . مراقب سوء استفاده دشمن باشیم .
* بدانم سوء استفاده از اعتماد دیگران صحیح نیست .
* در کیفیت و قیمت اجناسی که از طریق شبکه مجازی خریده می شود ، دقت کنیم .
* در استفاده از این شبکه مراقب سلامتی مراقب سلامتی چشم ، ستون فقرات و اعصاب و روان خود باشیم .
* گشت و گذار در اینترنت ما را از اذان و وقت نماز غافل نسازد .
* حقوق همسر ، فرزندان و والدین ، رعایت شود و هیچ کدام فدای جذابیت اینترنت نشود .
* از این شاخه به آن شاخه پریدن که معلول بی هدفی و بی برنامگی است ، پرهیز کنم .
* اینترنت می تواند راهی برای فرهنگ ناب اسلامی و اصیل ایرانی باشد نه راه ورود فرهنگ بیگانه .
* در لابه لای ساعات و زمان های استفاده از اینترنت ، ورزش ، تحرک و استراحت فراموش نشود .
* در عبارات و الفاظ به کار رفته ، ادب رعایت شود .
* مسائل شرعی و رعایت محرم و نامحرم بشود . مراقب حلال و حرام باشیم .
* سوء استفاده و تحریک جنسی ممنوع !
* اینترنت تبدیل به خوره ی عمر نشود .
* از طریق اینترنت ، گناهانی مانند غیبت و تهمت نیز ممکن است اتفاق بیفتد ، پس مراقب باشیم .
* مراقب آبروی مؤمن باشیم و از کشف و اظهار عیوب دیگران بپرهیزیم .
* فضولی خوشایند نیست حتی در اینترنت .
* مراقب آن چه نشر میدهیم ، باشیم تا از مصادیق ” ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا ” نشویم .
* در اینترنت ، احترام و ادب به بزرگ تر و نیز اهل علم و ادب رعایت شود به ویژه در چت و مناظرات .
* به بهانه خنداندن ، توهین به مقدسات و اقوام نشود و مراقب عفت عمومی جامعه باشیم .
* اسراف همه جا بد است حتی در استفاده از اینتزنت .
* خودمان را به اینترنت نسپاریم ، خودمان را به خدا بسپاریم .
مجله خانه خوبان ، شماره ، 56 ، ص 48 .
یا حسین (ع)
… و مادر، مادر معصوم تو دانست که انتظار به پایان رسیده و لحظه دیدار نزدیک است. دیدار کسی که نه ماه همراه او بود و لحظه لحظه با او سخن می گفت. دیدار کسی که تاریخ را با خون خویش دگرگون می کرد. دیدار کسی که در پی نامش هزاران حادثه و فلسفه سترگ نهفته بود.
تو آمدی و درختان، همه پیش پایت قیام کردند. ابرها از آسمان رفتند تا آفتاب، رخساره تو را ببیند و رسم روشنگری بیاموزد و آسمان در تو نظر کند و معنای بلندی را دریابد. تو آمدی که شمشیرداران ستم کار، پایان عمر خویش را نزدیک ببینند و خون در رگ های عاشقان آرزومند شهادت به خروش آید.
سلام ای فرزند مهربانی بتول و حیدر! ای میوه عشق تنها زوج معصوم آفرینش! ای حاصل پیوند دو دریای بیکران! ای اقیانوس تا ابد! بگذار رسول خدا(ص)، تو را در آغوش بگیرد و نامِ از آسمان آمده ات را در گوشَت زمزمه کند. بگذار محمد(ص) اشک هایش را پنهان از همه، با گوشه قنداقه تو بزداید و در دل خویش، از مصیبت های آینده تو اندوهناک شود. بگذار امیر مؤمنان، لبخندِ شُکر بر لبانش بنشیند از اینکه آینده امامت از نسل سبر تو تداوم خواهد داشت.
لبخند بزن تا مادر به یاد نیاورد که قرار است شاهد چه ستم ها در زندگانی ات باشی. آ ن گونه بخند که تمام هستی به روی زهرا بخندد و نداند که پیامبر، روزهای سخت ِ نیامده را برای تو، در دل می گرید. چشم امید تمام رسولان ِ پیش از این، چشم امید علی و فاطمه به توست. به دست های منبری که اینک در گاهواره آرام گرفته اند فردا زمین و زمان را به لرزه درمی آورند. به چشم های کودکی که امروز بی دغدغه مادر و پدر را می نگرد و فردایی نه چندان دور بر زمین و آسمان ولایت می یابد.
اینک آسوده بخواب. امروز بی اضطراب باش، ای مرد فردای خون و شمشیر! که آینده، توفان ِمصایبش را چنان به سوی تو روانه خواهد کرد که یک عمر، فرصتِ آسوده را کم می آوری. آغوش مهر زهرا غنیمت است اینک. در آغوش عصمت او تا می توانی، قد بکش. تا می توانی، صبر و عظمت و استواری بیندوز. از این آغوش بی همتا تا می شود حقیقت را بیاموز که او آینده اسلام و راه سرخ شهادت خونینش را به تو می سپارد.
حسین (ع) ! تمام تاریخ به تو تکیه دارد و به خون تو؛ خونی که قطره قطره اش سرنوشت انسان ها را تا ابد رقم خواهد زد و پیامی سرخ را به گوش تمام زمین و زمان خواهد رساند. چشم ِ تمام گذشتگان و آیندگان به توست؛ به مرد قهرمانی که با شمشیر خویش، با خون عزیزان و خون خویش، پرده از حقایق برمی افکند و هر چه باطل را محو می کند. به آنان که انتظار تو را کشیده اند، آنان که آرزوی اقتدا به قیام تو را دارند، بگو شمشیرهای شان را مهیا کنند. تو اینک متولد شده ای و قیام بی بدیل خون علیه شمشیر اینک تولد یافته است. از امروز کربلا چشم به راه می ماند برای روز موعود تو ای حسین (ع) ! روزی که شبیه هیچ روزی نیست.
سودابه مهیجی - سایت حوزه نت - قسمت مجلات
بسم الله الرحمن الرحيم
ختم سوره واقعه و دعاي مخصوص برای وسعت رزق و تسهيل امور مهمه:
علامه محمد باقر مجلسي از مولا و سرورمان حضرت امام زين العابدين عليه السلام
نقل ميكنند كه حضرت فرمودند :
زمانيکه اول ماه (قمري) روز دوشنبه بود آغاز کن به قرائت سوره واقعه (اذا وقعت الواقعه) در روز دوشنبه يک بار و در روز بعد دو بار به همين نحو
تا روز چهاردهم که چهار ده بار خوانده ميشود
و در هر پنجشنبه بخوان يک بار دعاي زير را براي توسعه در رزق و آسان شدن امور و کارهاي مشکل و اداي ديون.
تأثير اين عمل و اين دعا بارها تجربه شده و اين را شما از جهال و سفيهان پوشيده بداريد.
يا ماجِدُ، يا واحِدُ، يا جَوادُ، يا حليمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا کَريمُ
اَسْألُک تُحْفَةً مِنْ تحَفِکَ تَلُمُّ بها شَعْثي وَ تَقْضي بها دَيني وَ تُصْلِحُ بها شَأني برَحْمْتِکَ يا سَيدي.
اَللّهُمَّ اِنْ کانَ رِزْقي فِي السَّماءِ فَأنْزِلْهُ
وَ اِنْ کانَ فِي الْاَرْضِ فَأخْرِجْهُ
وَ اِنْ کانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ
وَ اِنْ کانَ قَريباً فَيسِّرْهُ
وَ اِنْ کانَ قَليلاً فَکَثِّرْهُ
وَ اِنْ کانَ کَثيراً فَبارِکْ لي فيهِ
وَ أرْسِلْهُ عَلي اَيدي خِيارِ خَلْقِکَ وَ لا تُحْوِجْني اِلي شِرارِ خَلْقک.
وَ اِنْ لَمْ يکُنْ فَکَوِّنْهُ بکِينُونِيتِکَ وَ وَحْدانِيتِکَ،
اَللّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَيّ حَيثُ اَکُونُ
وَ لا تَنْقُلْني اِلَيهِ حيثُ يکُونُ، اِنَّکَ عَلي کُلِّ شَِيءٍ قَديرٌ.
يا حَي يا قَيومُ، يا واحِدُ يا مَجيدُ، يا بَرُّ يا رَحيمُ يا غَني،
صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
وَ تَمِّمْ عَلَينا نِعْمَتَکَ، وَ هَنِّئْنا کَرامَتَکَ، وَ اَلْبسْنا عافيتَکَ.
(الصحيفة الفاطمية الجامعة ص 178 و 179)
در کتاب «الئالي المحزونه» آمده بعد از هر سوره در هر روز اين دعا خوانده شود:
يا مُسَبِّبَ الاَسبابِ وَ يا مُفَتِّحَ الاَبوابِ يَسِّرعَلَينا الحِسابَ وَ سَهِّل عَلَينا العِقابَ.
اَللّهُمَّ اِنْ کانَ رِزْقي فِي السَّماءِ فَأنْزِلْهُ وَ اِنْ کانَ فِي الْاَرْضِ فَأخْرِجْهُ
وَ اِنْ کانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ
وَ اِنْ کانَ قَريباً فَيسِّرْهُ
وَ اِنْ کانَ يَسيراً فَکَثِّرْهُ وَ اِنْ کانَ کَثيراً فَخَلِّدهُ
وَ اِن کانَ مُخَلَّداً فَطَيِّبهُ
وَ اِن کانَ طَيِّباً فَبارِک لي فيهِ
وَ اِنْ لَمْ يکُنْ فَکَوِّنْهُ بکِينُونِيتِکَ وَ وَحْدانِيتِکَ،
اَللّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَيّ حَيثُ اَکُونُ وَ لا تَنْقُلْني اِلَيهِ حيثُ يکُونُ
(الصحيفة الفاطمية الجامعة ص 178)
فرقی نمی کند گودال آب کوچک باشی یا دریای بیکران ، زلال که باشی آسمان در توست !
کار برای خودنمائی ، خوشبختی را به دست دیگران سپردن است .
Working to show off means to give the contorol of your happiness to others
- شاد بودن تنها انتقامی است که می توان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش .
- امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنیمت بشمار شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد .
- کسی را که امیدوار است هیچ گاه ناامیدنکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد .
- اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد ، صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد .
- هیچ وقت به خدا نگو یک مشکل بزرگ دارم ، به مشکل بگو من یک خدای بزرگ دارم .
- بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا .
- باد میوزد ، میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی . تصمیم با توست .
- دوست داشتن ، بهترین شکل مالکیت و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است .
- خوب گوش کردن را یاد بگیریم گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند .
- وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین را از زیر پایت نکشد .
- مهم بودن خوب است ولی خوب بودن خیلی مهم تر .
- فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد ولی راه به جایی نخواهد برد .
- اگر در کاری موفق شوی ، دوستان دروغین و دشمنان واقعی به دست خواهی آورد .
- زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچ گاه آنرا به خاطر یک ورقش دور نینداز .
- مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بی قرارت باشند .
- جایی در پشت ذهنت به خاطر بسپار که خداوند همه جا هست .
- یک دوست وفادار تجسم حقیقی از جنس آسمانیهاست که اگر پیدا کردی قدرش را بدان .
- فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است .
- آدمی ساخته افکار خویش است ، فردا همان خواهد شد که آن روز به آن میاندیشد .
- برای روزهای بارانی ، سایه بانی باید ساخت ، برای روزهای پیری اندوخته ای باید داشت .
- برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی .
- فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست . دوست داشتن امری لحظه ای است ولی دوست داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است .
- اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود.
- علف هرز چیست ؟ گیاهی که هنوز فوایدش کشف نشده .
- گاه زنان هوشیارتر از آن هستند که مردانگی خود را به همسران خود نشان بدهند .
- تاریک ترین ساعات شب ، درست ساعات قبل از طلاوع خورشید است ، پس همیشه امید داشته باش .
من ، تو ، ما
بی هم ، همه گم شدیم ؛ پیدا نشدیم
تنها بودیم ، فکر تنها نشدیم
سی مرغ یکی شدند و سیمرغ شدند
اندازه مرغی من و تو ، ما نشدیم
بیژن ارژن
السّلام عليك يا امام حسن مجتبي(عليه السّلام) ***السّلام عليك يا اباعبدالله الحسين(عليه السّلام)
در كويت طي چند روز آينده ساخت سريالي توهين آميز به امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (علیه السلام) آغاز خواهد شد. نام اين سريال توهين آميز «معاويه، حسن و حسين» است. در اين سريال توهين آميز سعي شده علاوه بر اينكه چهره معاويه و اشتباهات او تبرئه شود، وي را چهره اي در سطح ائمه شيعه (عليهم السّلام) نشان دهند و قرار است در اين سريال صلح امام حسن (علیه السلام) پر رنگ تر نشان داده شود تا نتيجه سريال اين باشد كه ائمه شيعه با خلفاي بني اميه مشكلي نداشتند.!!!!
شما ميتوانيد با مراجعه به آدرس اينترنتي:http://poll.pollcode.com/UGP و انتخاب گزينهYES ، به توقف ساخت اين سريال رأي بدهيد.
ولعن الله اعداعهم من الاوّلين و الاخرين الي يوم الدّين…
دلم برای لمس نگاهت؛
سخت دلتنگی میکند؛؛
به کدامین بهانه
حواسش را پرت کنم…!!؟
* به نام ان که عشق را آفرید تا سرزمین وداع آتش نگیرد .
* منطق عشق آن است که هر چه کم تر داری ، بیشتر می توانی ایثار کنی .
* دنیا را برایت شاد شاد و شادی را برایت دنیا دنیا خواستارم .
* زندگی گذشتنی است ؛ چهره ها شکستنی است ، این فقط معرفت است که همیشه ماندنی است .
* تو گرانمایه ترین تصویری ؛ من اگر قاب تو باشم کافی است .
* آرزوهایت را بنویس ، خدا فراموش نمی کند ؛ ولی شاید تو فراموش کنی آن چه را که اکنون داری ، آروزی دیروز تو بوده است .
* فردا یک راز است ، نگرانش نباش . دیروز یک خاطره بود ، حسرتش را نخور ، اما امروز یک هدیه است ، قدرش را بدان .
* دو چشم با هم باز می شوند ، با هم می خندند ، با هم گریه می کنند و با هم می چرخند بدون آن که حتی همدیگر را ببینند ؛ دوستی یعنی این .
* بگذار سرنوشت هر راهی میخواهد برود اما راهمان جداست این ابرها تا می توانند ببارند ما چترمان خداست .
* دل های پاک خطا نمی کنند ، سادگی می کنند و امروز سادگی پاک ترین خطای دنیاست .
* مهربانی را در نقاشی کودکی دیدم که خورشید را سیاه کشید تا پدر کارگرش زیر افتاب نسوزد.
* غربت آن است بدانند کجایی و نگیرند خبرت ، دوست آن است نداند کجائی و بگیرد خبرت .
* در مسابقه زندگی گل زدن هنر نیست گل شدن هنر است .
* حجاب پیراهن قشنگ عصمت است .
* وقتی به دنیا می آیی برات اذان می خونن وقتی می میری برات نماز می خونن … براستی زندگی چقدر کوتاه است ، فاصله یک اذان تا یک نماز .
* رفاقت مثل آدم برفی می مونه ، ساختنش اسونه ، ولی نگه داشتنش خیلی سخته .
* برای این که بزرگ باشی ، نخست کوچک باش .
* خردمندترین افراد بینای عیب خود و نابینای عیب دیگرانند .
یا اباصالح …
میگویند: نرگس، گل زمستـــــــــــان است …
چند قرن است زمستــــــان شده است چرا نمی آیی ؟
منبع : وب سایت 2 رنگ
دختر یا پسر؟ زن یا مرد؟ کدام یک جنس مخالف است؟ هر دو یا یکی از آن دو؟ چه مکانیزمی در جذابیت جنس مخالف وجود دارد؟
مکانیزم جذابیت جنس های مخالف نسبت به هم بر چه اساس است؟ آیا جاذبه ی دختر و پسر برای یک دیگر بر خلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعی انحراف از طبیعت اوّلیه ی انسان به حساب می آید؟
نیاز طبیعی دختر و پسر به یکدیگر، در خلقت بشر، زن و مرد مکمّل نیازمندی های روحی و روانی یک دیگرند و هر یک بدون دیگری احساس فقر و نیاز نموده، به آرامش واقعی دست نمی یابد.
انسان به عنوان موجودی طبیعی و با داشتن بعد مادی و جسمانی، ناچار با جهان طبیعت در ارتباط حیاتی و وابستگی متقابل است؛ به صورتی که قطع این وابستگی ها مساوی با نابودی او خواهد بود.
اگر انسان می توانست بدون وابستگی به طبیعت و علایق مادی، به مقصود نهایی خویش در خلقت نایل شود، قطعاً پروردگار حکیم نیز او را به دامان طبیعت جسمانی نمی سپرد. خصوصیات جسمانی، علایق روحی و روانی، جذّابیت های متقابل بین طرفین(زن و مرد) به خصوص در سنین جوانی، از این قاعده ی کلّی مستثنا نیست. البتّه هر کدام از دو طرف دارای جذّابیت ها و ویژگی هایی است که به طور اجمال بدان اشاره می کنیم.
دختر بنا به لطف الهی، بعد از بلوغ به آرامش و تعادل روحی عمیقی دست می یابد و تجلّی گاه زیبایی های الهی می شود. صورت معصوم و چشمان نکته سنج و اندام ظریفش و از این مهم تر عفّت و حیا و افتادگی نگاهش، خرامان راه رفتن و وقار زیبای او و هر کلام و حرکتش، سرشار از چنان جذّابیت سحرآمیزی است که هر مرد خشن و بی احساسی را تحت تأثیر قرار می دهد.[1]
زن شاهکار آفرینش و سرچشمه ی جوشان مهر و محبّت است و در ساختار وجودی خود، متمایل به مرد آفریده شده و به دنبال تکیه گاه محکمی است که در فراز و نشیب زندگی یار و یاورش باشد. او طالب آن است که توجّه مرد را به شخصیت و موقعیت عاطفی و ابعاد وجودی خود جلب نماید. او در برخوردها و معاشرت های خویش با مردان، انگیزه ی جنسی نداشته و قصد اوّلیه ی او بی عفّتی و لذّت جویی شهوانی نیست؛ بلکه خواستار کسی است که از وجود پر رمز و رازش باخبر باشد.[2] و موقعیت عمیق عاطفی و روح فداکاری و صداقت او را پاس دارد و از روی صداقت و پاکی، نگاه و توجه مردان را نشانه ی احترام و ابراز محبّت خالصانه و توجه به ارزش های غیر جنسی خویش می پندارد. به همین جهت مردانی را می پسندد که ارج و منزلت او را درک کنند و با روح و روانش دمساز باشند.
زن به دنبال تقدیس از جانب مرد و در آرزوی آن است که تنها ملکه ی کاخ عشق و محبّتش باشد، [3]و به قول ویل دورانت «زن فقط وقتی زنده است که معشوق باشد و توجّه کردن به او مایه ی حیات اوست»[4]
پسر نیز پس از بلوغ، به طور طبیعی سرشار از تمایلات غریزی است و نیازمند روابطی دوستانه و محبّت آمیز بوده، بدون جنس مخالف، نه در مراقبت از تمایلات سرکش و شهوانی خود تواناست و نه در رشد استعدادهای اجتماعی موفّق است و در تنهایی، دچار فشار ذهنی شدید و بی حوصلگی است و در انجام کارها سریع خسته و بی انگیزه می گردد.او در پی کسی است که خلاء و کمبود و نقصان خویش را با وجودش کامل نماید و تکیه گاه و مشوّقی را می جوید که در درون او حضور یابد و احساس تنهایی اش را از درون برطرف سازد. و با نرمی و لطافت، خشکی و خشونت زندگی را هنرمندانه از یادش ببرد.
مرد، نیازمند کسی است که قلبش برای او بتپد و با گرمی نگاه و کلام پرمهرش، او را در مواجهه با ناملایمات زندگی امید بخشد و با اتکا به عشق و محبّتش سردی ها و سختی های روزگار را پشت سر گذارده، هم چون آینه ای شفاف، خود را در او بازبیند تا شخصیت و اخلاق خویش را به خوبی بنا نهد.[5]
مرد فطرتاً طالب دختری است که مانند بنفشه، محبوب و سلیم الطبع و ساده و عفیف و در عین حال دارای کمال لطف و دلبری باشد.[6]
در منظر پسر و دختر، هر چند وجود عزیز پدر و مادر بسیار ارزشمند است و مصاحبت با آنان و یا خواهر و برادری مهربان، تسکین دهنده ی لحظات تنهایی است، اما نیاز پسر و دختر مَحرمیتی بالاتر از این ها می طلبد. طبیعت زندگی شان اقتضا دارد که آن دو مافوق نیازهای جسمی و مادّی به هم بنگرند و رابطه ی خویش را بر مبنای عشق و محبّت راستین و جوشیده از نهاد و درون استوار سازند.
«ویل دورانت»، به نقل از کتاب مهمانی افلاطون از قول «آریستوفان» آورده است:
هر یک از ما، در جدایی فقط نیمه ای از انسان است و همیشه نگران آن نیم دیگر است.[7]
این نیازمندی ها که در سرشت بشر نهاده شده، از اسرار حکمت الهی است. نکته ی اساسی، بسترسازی مناسب برای پاسخ گویی به آن بوده تا دختر و پسر در مسیر زندگی تکاملی خویش، شادمانه و سرافراز از این میدان، گذشته و در فردایی روشن، خود را در کانونی گرم و سرشار از عشق و صفا ببینند.
پی نوشت:
[1] هیئت تحریریه مؤسسه ی در راه حق، جوانان و ازداوج، ص 3 و 4.
[2] ویل دورانت، لذات فلسفه ترجمه ی عباس زریاب، ص 134.
[3] مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص 148.
[4] ویل دورانت، لذات فلسفه، همان، ص 122.
[5] هاشمی رکاوندی، مجتبی، مقدمه بر روان شناسی زن، ص 79.
[6] راوریزان مادرن، زن در عصر جدید، ص 152. ر.ک:(مقدمه ای بر روان شناسی زن) همان، ص 135.
[7] ویل دورانت، لذات فلسفه، همان، ص 122.
دانشجوی عزیزم روزت مبارک
دست هایت، ستاره های علمند؛ برخاسته از پیکره زمین و «حیات طیبه»، هدیه ای است که به قدم های تو ارزانی می شود.
دهان که بگشایی، درختان برای شنیدن حدیث بیداری سَرخَم می کنند.
ستارگان، دانه دانه فرو می ریزند تا قدم گاهت را ببوسند. حیات در شیار انگشت های تو جاری است. طومار جهل را بپیچان، تا نقطه پایان گذاشته باشی بر هر چه فریب و گمراهی و نادانی.
برخیز؛ برخاستن تو، آتش در دل دیو جهالت خواهد افکند و جرئت خواهد بخشید به جویبارهای آرام، به باغچه های ساکت، به قلب های خاموش.
باید به علم مسلح شوی تا زهره شیرانه ات، غول های سفسطه را بیفکند به زمین. مغزها، تشنه روشن گری اند.
دژخیمان عدالت و آزادی، تو را انداخته اند به صید روان های مستعد. مبادا لوح سفید قلب ها را با خط تیره ضلالت بیالایند!
فریاد بزن؛ فریاد تو، پوچی سکوت را برملا خواهد کرد و جغدهای شوم را خواهد تاراند.
تمام ذرات را به تکاپو فرا می خوانی. قدم هایت آماده رفتنند، گستره خاک، چه تند زیر گام هایت می دود. چقدر راه ها کوتاهند در مقابل قدم های مشتاق تو! سرک می کشی به آینده نزدیک خویش. حس می کنی بزرگ شده ای؛ آنقدر بزرگی که دیگر کره زمین، با همه عظمت و بزرگی اش، زیر قدم های تو کوچک است. جهان با تو حرف می زند. تمام دریچه ها، رو به ذهن روشن تو باز می شوند.
«هستی»، نگاه ژرف تو را می طلبد؛ تو را که «دانشجو»یی و جویای دانش و معرفت.
نام تو را امروز برسردر شکوه واقتدار کشور حک کرده اند کدام عرصه از طنین گام های اندیشه ات تهی مانده است!
تو آمده ای تا دست های نادانی شهر را بگیری و آرام از کوره راه های جهل و ناتوانی، به سر منزل سعادت و آبادانی برسانی. ویرانه های شهر، سرسبزی دستان تو را به تمنا نشسته اند، فصل، فصل توست. تو، تجربه های دیروز را به تلاش های فردا پیوند می زنی تا آینده ای بسازی لبریز از روزهای تازه. رو به زیباترین و خوشبخت ترین منظره های زندگی.
تو از تبار بهاری، در تنت، هزار جوانه به رویش نشسته اند، هزار جویبار در اندیشه ات جریان گرفته است. تو با زبان قلم آشنایی، تو با واژه ها، به گل چینیِ حقیقت می روی. دست در دست کلمات، پا به پای پرسش ها، کوچه گرد ناشناخته عالم می شوی؛ گاهی در قعرزمین، گاهی در کهکشان. امروز روز توست. سرزمین علم و آزادگی، صلابت قدم هایت را می طلبد. امروز روز توست. «دانشجو»! در تاریک خانه های میهن، فانوس دانایی بیاویز.
« مجلات ادبیات و هنر »
کتاب را بشناسیم
در زندگی امروزی با فریب های هزار رنگ شیطان، با دام های پر از دانه های دورویی، اگر کتابی بخوانی که سردرگمت کند، بی هدف و با مقصد بارت بیاورد و راه را نشانت ندهد، راه را گم خواهی کرد و به هدف نخواهی رسید و بیهوده خواهی رفت. روز کتاب، فرصت مناسبی است برای نگاهی دوباره و تازه به کتاب هایی که می خوانیم.
در زلال کتاب
اگر فقط روزی یک بار روح آزرده از دود و دم تردیدها و نادانی ها و سر و صدای خودکامی ها را در زلال چشمه کتاب های راه نما شست و شو دهیم، هرگز غبار خطا و اشتباه و آلودگیِ ندانستن و نفهمیدن روحمان را بیمار نخواهد کرد.
دوستان آشنا
کتاب ها دوستانی بسیار مهربان و رئوفند. در کم ترین فرصت بیش ترین بهره را می دهند، هر جا که بخواهی به سراغَت می آیند و در هر حالتی با تو سخن می گویند. کم ترین فرصت را برای دیدار می پذیرند و بر آنچه می گویند استوارند. بی تکلف و بی زحمت، همیشه میهمان مهر تو می شوند و یک دنیا دانش و فهم را برایت هدیه می آورند. گر چه هستند کتاب نمایانی که در لباس فرهنگ و معرفت و هدیه شان جز ضرر نیست، امّا اگر هوشیار باشی، چنین به تو نخواهد رسید.
کتاب و بهره مندی
خواندن کتاب، کاری بسیار لازم و ارزشمند است، نباید آن را با چاشنی بی حاصلگی و هرزگی آلوده کرد. کتاب باید که مفید باشد. باید وقتی کتاب می خواهی، چیزی بفهمی، چیزی را حس کنی، باید چیزی را به دست آوری، باید نفعی و معنایی ببری؛ حداقل به اندازه وقتی که گذرانده ای. باید کتاب ها بزرگوار باشند.
روز کتاب و کتابخوانی بر باغبانان بوستان معرفت و ادب، نویسندگان و اندیشورانی که دانسته ها و تجارب خود را در سفره اخلاص، بر صفحه های سفید کاغذ می نهند، خجسته و مبارک باد. دستانتان بر آفرینش و پرهیز و قلم هاتان همیشه استوار باد.
کتاب، رشته نجات
کتابی را باید خواند که از او بگوید؛ از او که جهان در ید حکمت و دانش اوست. کتابی را باید خواند که از انسان بگوید که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت. کتابی را باید خواند که از بایدها و نبایدها بگوید؛ مثل چراغی در راه، در شبی تاریک. کتابی را باید خواند که دل را بیدار کند و قلب را امیدوار، دست و دل را به تلاش وا دارد و پای را به رفتن. کتابی را باید خواند که رشته ای برای بیرون آمدن از چاه جهل، به آسمان معرفت باشد. کتابی را باید خواند که شمیم عطرش مشام جان را از مستی معرفت و شناخت لبریز کند.
کتاب خواندن یعنی یافتن دوستی تازه، یعنی یک پله بالا رفتن در دانستن و معرفت، یعنی گشودن یک پنجره از نور به روی زندگی، یعنی کنار رفتن پرده نادانی از پیش چشم حکمت و دانش و یعنی نفس کشیدن در هوای تازه دانستن و آگاهی. روز کتاب، روز دوستی ها و روشنی ها گرامی باد.
پاسداری از کتاب های سپید
از اوّل انقلاب تا کنون یکسره کتاب های سپید را خواندیم، آن ها که از خدا گفتند، از هدف خلقت، از تلاش ارزنده، از عشق به خوبی ها، و درونمان سپید شد. مگذاریم کتاب های سیاه بین کتابهامان رخنه کنند. با فکر بلندمان، با نور ایمانمان بایستیم و راه بر سیاهی ببندیم. زنده باد کتاب های سپید، کتاب های نور، کتاب های آموزنده و ارزنده و دور باد هر چه در آن از پوچی و بی دینی نشانی هست.
کتاب؛ راه رهایی
کتاب خواندن آزادی است. شکستن دیوار جهل و نادانی، شکستن حصار ندانستن ها. از زندان تاریک ناآگاهی بیرون رفتن و به دنیای روشن و پر تحرک دانایی و آگاهی قدم گذاشتن؛ پاینده باد رهایی و آزادی از جهالت. عزیز و گرامی باد روز کتاب و کتابخوانی.
خواندن کتاب؛ سیر در معنی
خواندن یک کتاب، هجی کردن کلمات آن است، کتاب خواندن، فهمیدن است. باید نور دانستن را احساس کنی، باید روحت تازه شود، باید پرده از ندانستنی ها کنار رود، باید حس کنی چیزی در تو جوشیده، چیزی به دست آورده ای و رازی را گشوده و کشف کرده ای باید کتاب را با وجودت حس کنی. گوارا باد دنیای روشنِ درک و فهم های تازه کتاب
سوگند به کتاب
« بسم اللّه الرحمن الرحیم، ن، وَالقَلَم وَ ما یَسطُرُون »
خداوندا! یاریمان کن تا کتاب ها و نوشتارمان، در راه تو روشنگری کند. چنان کن کتاب هایی را که می خوانیم یا می نویسیم، شمیم عطر ایمان به تو را بپراکند و مخواه که کتاب ـ این آفریده ارزشمند و گرامیت ـ دریچه ای به سوی کژی و انحراف و تاریکی باشد.
خدایا! کتاب ها نعمت های عظیم و عزیز تواند که به آن ها قسم یاد کرده ای، یاریمان کن قدرشان را بدانیم و بتوانیم تو را سپاسگزار باشیم.
« پدید آورنده : سیدحسین اسحاقی، منیره زارعان ، صفحه 82 - سایت حوزه نت »
شرکت آلمانی آل اشپرت محبت کرده اند و پیراهنی اختصاصی را برای تیم پرسپولیس طراحی کرده اند.
در طرح اولیه این پیراهن ۶ خط بر روی دوش راست و ۶ خط بر روی دوش چپ بازیکنان بود؛ که می گفتند به نشان ۶ تایی ها و از این حرف ها بوده! ولی با کمال تعجب چند روز پیش در بازی با نفت تهران دیدم که در این طرح دستکاری ای شده و ۶ خط به ۷ خط و طرح خط ها به کلمه لا اله الا الله تغییر یافته.. اینکه نوشتن این لفظ مقدس بر روی لباس، مستلزم رعایت نکات و احتیاط فراوان است بحثی است قابل تامل.. ولی نکته قابل توجه این است که روی دوش چپ کلمه « لا اله ا » و روی دوش راست کلمه « لا الله » نوشته شده است.
همه می دانند که طراحان همیشه سعی می کنند با طرح خود، با بینندگان سخن بگویند و همیشه سعی میکنند در طرح های خود از نشانه ها و نمادها استفاده کنند.
بر اساس همین اصل قطعا یک چنین طراحی ای از نگاه طراحش بدون قصد نبوده… ولی چرا در تمام پروسه تولید این لباس هیچکدام از مسئولین محترم این ریزبینی را به خرج نداده اند جای بسی تاسف است .
« وبلاگ حجره نشین »
:lalala:
روز خانواده
این همه مهربانی زیر یک سقف
گردهمایی کوچکی که بسیار بزرگ است؛ چند نفری که روحشان با جمعیت عشق پیوند می خورد.
از گرمی این حضور ساده، خورشید، رنگ می بازد و عشق، ریزه خوارِ سفره محبت می شود.
این مجموعه گل در کنار هم، عطر خوش پروانه ها را سر می دهند.
صبح، پنجره های نور را به سمت این گروه دلداده می گشاید و مهر، مبدأ خودش را پیدا می کند.
خانواده، یعنی اندیشه هایی از شکوفایی که روی هم گذاشته می شود تا عطر صبح، چند برابر شود.
از این آبی ترین دریای به هم پیوسته، صدای یکدلی شنیده می شود.
آسمان، به این همه مهربانی که زیر یک سقف جمع شده، آفرین می گوید و صورت دنیا گل می اندازد از این همه نگاه های دل افروز که رد و بدل می شود.
هر روز، «صبح»، با امید اینان بیدار می شود و بر سرِ سفره یکرنگی می نشیند؛ آن گاه، درخت خوشبختی، رو به طراوت خانه گام بر می دارد و می خندد.
تمام روزها در محضر این حسّ شادند.
«محمدکاظم بدرالدین»
فقر تعابیر مختلفی داره، هرکی که پول نداره فقیر نیست ! با هم این مطلب رو میخونیم تا بدونیم فقر واقعی یعنی چی ؟
…………
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری !
…………
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی !
…………
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه !
…………
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری !
…………
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی !
…………
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی ها ی تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون !
…………
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه !
…………
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی !
…………
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت !
…………
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی !
…………
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت ( یخچال هایت ) باشه !
…………
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه !
…………
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی !
…………
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه ، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی !
…………
فقر اینه که از مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی
منبع : سایت جای پای خدا